Tuesday, July 31, 2007

من و هاله بچه امان نمی شود 3

و دقیقا چند شب بعد حال هاله به هم خورد و سرش گیج رفت ، فشارش پایین آمد و از حال هم رفت... وقتی آب قندش را خورد کمی نیمخیز شد. چند ثانیه ای به چشم های من خیره شد ، گوشه لبش تکانی خورد و در همان حال چند میلیمتری کمرش هم تکان خورد ، مثل اینکه چیزی بی هوا از پشت به کمرت بخورد... لیوان از دستش افتاد... به سمت دستشویی دوید و در را نیمه باز گذاشت ، تا کمر جلوی آینه دستشویی خود را خم کرد. با یک دست گلوی خود را گرفته بود و دائما سعی می کرد چیزی را بالا بیاورد و با دست دیگر اول شیر آب را سریع باز کرد و بعد به همان تکیه داد... از پشت سر فقط نگاهش می کردم ، ترسیده بودم ، بدن او هم فقط می لرزید. هل شده بودم. وقتی به خودم آمدم که فکر حاملگی به سرم زده بود... فکرش را بکنید من با شرت و زیرپوش ، هاله با لباس خواب و هردو پا به رهنه توی ماشین و ساعت 2 شب جلوی نزدیک ترین بیمارستان... هاله را که بیحال فقط خودش را آویزان کرده بود با دو دست بقل کرده بودم و وسط اورژانس شبانه به پرستاری که با چشمان نیمه خواب به ما دونفر خشکش زده بود می گفتم که او برای اولین بار حامله است... هاله از این وضعیت راضی بود، صورتش به وضوح نشان می داد... خنده ام می گیرد که آن وقت شب به مادرم تلفن کردم که برای من و هاله لباس بیاورد... اما... اما دکتر کشیک فقط برایش یک سرم تجویز کرد و تشخیص اش این بود که یک مسمومیت ساده است... باز هم نمی دانم چرا هیچکداممان از اینکه پای بچه در میان نبود ناراحت نشدیم. برعکس شوخی امان هم گل کرده بود و بی لباسیه هم را مسخره می کردیم ، من دائما گوشزداش می کردم که تا تو باشی دیگر چیز نشسته بخوری ، با لبخند البته می گفتم... اما تا خود صبح دستان هاله گرم نشد. وقتی از بیمارستان بیرون می آمدیم هوا کاملا روشن بود. چند ساعتی هم به خودم مرخصی دادم تا خیالم راحت شود و کنارش دراز کشیدم تا پریدگی رنگ صورتش از بین رفت و بعد رفتم شرکت... به هر حال من و هاله بچه امان نمی شود...ا

Friday, July 27, 2007

من و هاله بچه امان نمی شود 2

من و هاله بچه امان نمی شود ، اما باز هم هر شب مثل همان شب اول ، می خواهیم که بچه دار شویم و اینکه مشکلمان ممکن است یک شب همینطوری حل شود ، با عث شده که برایمان خسته کننده و تکراری نباشد ، امیدواریم به این درمان ، گاهی از شب ها شیطنتی است که از چشمان هاله بیرون می پاشد و گاهی از شب ها این من هستم که به او ثابت می کنم که بیشتر از یک مردام... یک شب به شوخی زیر گوشش خواندم قبل از ازدواجمان ، وقتی که فقط با هم دوست بودیم ، اگر به من این اجازه را می دادی ، بدون اینکه اصلا بخواهیم و حتی اگر قوی ترین قرص ها را هم می خوردی ، باز هم بچه دار می شدی و آبرویمان پیش همه می رفت... همانجا زیر گوشش خندیدم و او هم خنده اش گرفت ، خوب یادم مانده ، آن شب دوبار با هم سکس کردیم و فردای خوبی داشتیم و دقیقا چند شب بعد...ا

Thursday, July 26, 2007

من و هاله بچه امان نمی شود 1

اگه قراره الان بخونین و بعدا نق بزنین که اینا چیه نوشتیو خجالت بکش و از این حرفا... از الان بگم که نخونین... باید می نوشتم اینو که حرفمو زده باشم... بعضی چیزا دست خود آدم نیست، من سعی کردم اینجوری نشون بدم میشه با هر چیزی که ناخواسته اس یک جوری کنار اومد و باهاش زندگی کرد. شاید گاهی هم تلخ شده اما به اندازه زهر کشنده نبوده... ضمنا تمام قلت املایی های موجود در این سریال هم مثل سریال خانم درخت ، همه اشان تعمدی می باشند... از حالا گفته باشم
حتی اگر یک شب هم با هم سکس نداشته باشیم ، فردایش برای هیچکداممان ، روز نمی شود. آن روز دیگر نه من لپ بچه گلفروش سر چهارراهی را می کشم و نه هاله از پشت پنجره شن بازیه بچه های مهدکودک همسایه امان را تماشا می کند... نه اینکه به خاطر سکس باشدها ، نه نه ...! ( برای خواندن نه ها ،کمی هیجان به خرج بدهید از خودتان اما به اینجا که رسیدید فقط با صدایی آرام بخوانید ) من و هاله بچه امان نمی شود ، خیلی سال است ، شاید 3 یا 4 سال زیاد نباشد اما برای ما خیلی است... ( می توانید آرام آرام به ریتم خواندن خودتان برگردید ، یعنی مثل صحبت کردن های عادی بخوانید ) هیچکداممان دوست نداشتیم دکتر برویم تا هزار جور قرص و آمپول را روی همه جایمان امتحان کند ، بعد هم تمام نقص خلقت را یک دستی توی سر این دنیا بکوبد و رویش را به طرف یکی از ما بکند و دیگری را خجالت زده ، از زندگی کردن هم حتی متنفر کند تا ویزیتش را سریع تر بگیرد و برای مهمانی فردا شب همان بی ام وی خوشگل را بخرد... بعد چند شبی ما با هم سرسنگین باشیم و از حق خودمان مثل گوسفندی بگذریم و فردین دیگری شویم و پایمان را توی یک کفش بکنیم که طلاق می گیریم تا دیگری برود و ازدواجی بکند که طعم بچه بدهد نه اینکه هر شب تمام انرژی اش را بیهوده عرق بریزد و حتی یک سانتیمتر هم به قطر شکم هاله اضافه نشود... من و هاله بچه امان نمی شود ، اما باز هم...ا